راستش را بخواهی خودم هم نمی دانم چه بر سر حالم
آمده تو نیستی و پاییز و فل تولد تو هست باران هم که گذاری می بارد
من هم لبخند زنان روزهای پاییز را سپری می کنم
و باز هم بدون تو دروغ نمی گویم حالم خوب .است
نمی دانم تو در من تکیه کردی که من این چنین
با خیال ت خوشم یا شاید هم واقعا دیوانه شده ام
:: برچسبها:
دلنوشته لحظه قرار عاشقی,
|